به گزارش
پايگاه خبري تحليلي پيرغار به نقل از
جهانبين نيوز تا پيش از وقوع انقلاب اسلامي، آمريکا در منطقهي خاورميانه، مثلثي را ايجاد کرده بود، متشکّل از سه ضلع: دولت شاهنشاهي ايران، رژيم اَنوَرسادات( ) در مصر و رژيم اسرائيل، يا به قول امام؛ غُدّهي سرطانيِ منطقهي خاورميانه. اسرائيل از بدو موجوديت خودش، نقش يک غدّهي سرطاني را در منطقه ايفاء ميکرد، مصر؛ از فرداي خاتمهي جنگِ اکتبر ۱۹۷۳، نقش تأمينکنندهي منافع آمريکا و تحميلکنندهي سياستهاي خاورميانهاي آمريکا به کشورهاي عربي را به عهده گرفته بود و دولت شاهنشاهي ايران هم؛ عهدهدار نقش تأمينکنندهي نيازهاي نظامي، سياسي، اقتصادي و نفتي ابرقدرت جنايتکار آمريکا در خليجفارس و خاورميانه بود.
انقلاب اسلامي در ايران، قدرت طراحي منسجم را از آمريکا گرفت
به محض سقوط رژيم شاه، بر اثر آن حرکت عظيم و شتاب سريع و پوياي انقلاب اسلامي در ايران، اين سرنگوني چنان آمريکاي جنايتکار را به وحشت انداخت، که قدرت تفکّرِ خلّاق و طراحي واکنشهاي منسجم و منظم براي مقابله با اين واقعه را، از حکّام آمريکا سلب کرد. اين؛ خودش يکي از خصلتهاي ويژه و بزرگ انقلاب ما بود. آمريکا که قادر نبود پيروزي اين جريان عظيم را تحمّل کند، به انواع دسيسهها دست زد.
مقابله با انقلاب اسلامي با سوق دادن انقلاب به روند سازش
حرکت اوّل آمريکا، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، در جهت سوق دادن انقلاب به رَوَند سازش، آغاز شد. در آن مقطع، سياست آمريکا در قبال ايران، بهطور کلّي، دنبال تحقق دو روند بود: اوّل؛ کُند کردن سير و مانع تراشي در جهتگيري انقلاب اسلامي، و دوّم؛ به سقوط منتهي کردنِ انقلاب اسلامي. در جريان اجرايي کردن رَوَند اوّل و کُند کردنِ سير انقلاب، آمريکا از شيوههاي متنوع سازش و حمايت از جريانهاي انحرافي، به صورت مرحلهاي و قدم به قدم استفاده ميکرد و در هر مرحله از اين روند، تجاربي هم کسب ميکرد. در رَوَند دوّم، آمريکا به عنوان آخرين راه چاره، تحميل جنگ را براي به سقوط کشاندن انقلاب اسلامي، در نظر گرفته بود...
از آنجا که انقلابي با عظمتتر و پوياتر و بامحتواتر و بدون وابستگي عقيدتي يا سياسي به قطبهاي قدرت استکباري، نظير انقلاب اسلامي ايران در جهان رخ نداده بود، پس طبيعي است که در اينجا هم، آمريکا مجبور شد که براي مقابله با انقلاب ما، عناصر اينچنيني خودش را، وارد عمل کند. آمريکاييها بنا داشتند نظير همان حرکت براندازانهاي را که طي دورهي نهضت ملي شدن صنعت نفت؛ از ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ و دوران به قدرت رسيدن و زمامداري دولت مصدّق انجام داده بودند، يک بار ديگر در زمان نظام جمهوري اسلامي هم، به مورد اجراء بگذارند. يعني با پر و بال دادن به جريان طرفدار سازش با آمريکا، از طريق گروههاي دستنشاندهاي نظير "نهضت آزادي ايران" و "جبههي ملّي"، رَوَندِ اوّلِ به سازش کشيدن انقلاب اسلامي را آغاز کردند. در جنبِ اين روند، توطئهها و تشنج آفرينيهاي ديگر عناصر آمريکايي، در کردستان، گنبد، خوزستان و...، به خوبي مشهود بود و حوادث آن زمان را، فراموش نميکنيم...
شکست توطئه آمريکا با حرکت به موقع دانشجويان در تصرف لانه جاسوسي
رويکردي که دولت موقّت در برخورد با مسائل سياسي کشور در پيش گرفته بود، دقيقاً از جنس به بازي گرفتن آرمانهاي اين امّت رزمنده و با هدف دور کردن امّت از صحنه حضور در ميدانهاي مبارزه بود. ضمن اينکه دولت موقّت، همزمان به جريانهاي سياسييي که خطِ سازش و يک رَوَندِ دلخواه آمريکا را به انقلاب ما تحميل ميکردند، رشد و پر و بال ميداد.
به حول و قوّهي الهي و با تلاش ملّت بيدار و به برکت بيداري و هوشياري حضرت امام و با حرکت به موقعي که دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در سيزدهم آبان ۱۳۵۸ در تصرّف لانهي جاسوسي آمريکا انجام دادند، اين توطئه شکست خورد.
بنيصدر؛ دوّمين ابزار آمريکا براي مقابله با انقلاب اسلامي
فاز ثانوي در روند برخورد آمريکا با انقلاب اسلامي ـ بعد از شکست خط دولت موقّت ـ معطوف بود به انحراف کشانيدن اين انقلاب و اين کار، از هيچ انساني ساخته نبود، مگر ابوالحسن بنيصدر.
همهي برادران به خاطر دارند که در جريان اوّلين دورهي انتخابات رياست جمهوري در پنجم بهمن ۱۳۵۸، بنيصدر موفق شد اکثريت قريب به اتفاق آراء را به دست بياورد. يعني ملّت درست مثل روزهاي اوّل شروع به کار دولت بازرگان، احساس ميکردند بنيصدر براي احرازِ پُست رياست جمهوري لياقت دارد و ميتواند در اين منصب، به انقلاب و ملّت خدمت کند. بنيصدر با کسب يازده ميليون آراء ملّت، به رياستجمهوري انتخاب شد، ولي رَوَندِ حرکت بنيصدر و راهي که او از فرداي اعلام نتايج انتخابات در پيش گرفت و به موازاتِ او، حرکت منافقين، به سمت چه اهدافي سير ميکرد؟
طبق مدارک موجود، درست بيست و چهار ساعت بعد از اعلام نتايج انتخابات رياستجمهوري؛ يعني در روز هشتم بهمن ۱۳۵۸، سران سازمان مجاهدين خلق، مستقيماً با بنيصدر ارتباط برقرار کردند و مسعود رجوي نامهي مفصّلي به بنيصدر نوشت با اين مضمون که؛ آقاي دکتر؛ ما هواي شما را داريم، با ما تماس بگير و براي ادارهي مملکت، از ما نظر بخواه . همين مستندات، نشان دهندهي اين واقعيت است که بعد از دولت موقّت، بنيصدر دوّمين ابزار و آلت فعل آمريکا براي مقابله با انقلاب اسلامي و کمک به سقوط اين انقلاب بوده است. اين حرکت سياسي خطرناک را آمريکا در شرايطي عليه انقلاب اسلامي در پيش گرفته بود که همزمان با آن، تحريمهاي اقتصادي اعلام شده توسط آمريکا و کشورهاي اروپاي غربي از فرداي تسخير لانهي جاسوسي، داشتند به ساختار اقتصادي مملکت ما ضربه ميزدند. به گونهاي که عدم فروش اجناس و کالاهاي مورد نياز مردم توسط کشورهاي خارجي، ما را در يک تنگناي اقتصادي و تجاري قرار داده بود.
تحميل جنگ به ايران؛ حربه بعدي آمريکا براي به سقوط کشاندن انقلاب
چهار ماه بعد از برکناري دولت بازرگان، بعد از آنکه آمريکا ديد بر سر لانهي جاسوسياش در تهران آن بلا آمده و دست اين ابرقدرت براي همهي اقشار مردم ايران رو شده و فهميد که قرار نيست گروگانهايش را در يک روند بلاقيد و شرط از ايران تحويل بگيرد و احساس کرد که دولت بنيصدر هم سست شده و از چنان تواني برخوردار نيست که بتواند اين وضعيت ناخوشايند را به وضعيت مطلوب آمريکا تبديل کند، به آخرين حربهاش براي به سقوط کشانيدن اين انقلاب متوسّل شد؛ يعني تحميل جنگ به ايران…
از هر جهت، به سود آمريکا بود که براي به سقوط کشانيدن انقلاب اسلامي و تحميل جنگ به ايران، رژيم بعثي عراق را هم بازي بدهند. لذا ميبينيم که از شش ماه جلوتر، آمريکا به عراق چراغ سبز ميدهد. هيچ کشوري در دنيا به اندازهي آمريکا، از ريز مسايل سيستم نظامي ما، خبردار نبود. هيچ کشوري مثل آمريکا، خبر از اين نداشت که ما چند لشکر داريم، چند تيپ داريم، کِشِشِ سيستم نظامي ما در چه حدّي است، امکانات تسليحاتي و لجستيکي ما چقدر است، ما چقدر قادريم بجنگيم و کِشِشِ جنگي ما در چه ميزاني است و نيروهاي زميني، هوايي، دريايي و هوانيروز ما، از چه ميزان استعداد و آمادگي رزمي برخوردارند. هيچ کشوري از ريز اين مسايل خبر نداشت؛ مگر آمريکا!....
سازش و صلح با كفر حرام است
اُسوِهي حرکت نظامي ما، اين ملّتاند. تمام بار اين انقلاب، بر دوش همين ملّت است؛ واقعيتي که امام عزيز، هميشه به آن اشاره دارند. جواب اين مردم چه ميشود؟ جواب خونها را چهجور بايد داد؟ لذا اي عزيزان؛ ما هيچ چارهاي نداريم، غير از ادامهي اين جنگ. پس ميبينيد که تمام درهاي صلح، به روي ما بستهاند. با کفر، سازش و صلح، حرام است. با کفر، بر سر ميز مذاکره نشستن، خصلت قاسطين و مارقين وناکثين است؛ نه خصلت مؤمنين و متقّين. ما هيچ چارهاي نداريم، مگر جنگ و جهاد در راه خدا؛ که اين راه چاره توسط امام علي (ع) به مؤمنين حقيقي سفارش شده است و اگر همهي درها بسته باشند، يک در به سوي بهشت باز است و آن در، دَرِ جهاد است؛ دَرِ جهاد!.
ما هيچ چارهاي نداريم، مگر آنکه در راه خدا بجنگيم؛ في سبيل الله! نه به خاطر پول، نه ثروت، نه زن و بچّه، نه شهوت، نه هواي نفس، نه مکنت، نه قدرت، نه جاه، نه مقام، نه رياست... هيچي! ما فقط بايد در راه خدا بجنگيم و از خودمان مايه بگذاريم. و سخن جالبي که در اوّلِ جنگ گفته شد، همان فرمودهي امام عزيز است که گفت: ما در اين جنگ، چون حسين وارد شدهايم و چون حسين، بايد به شهادت برسيم.
ما بايستي اين جنگ را ادامه بدهيم و بر سر ضرورت تداوم اين جنگ، حرفي نيست. يعني امروز اي عزيزان؛ شرف، حيثيت و آبروي اسلام و انقلاب اسلامي و ملّت مسلمان ايران، به اين جنگ و تداوم آن بستگي دارد. و امروز، صلح و سازش و نشستن در پشت ميز مذاکره با دشمن، براي ما خواري، ذلّت و افتضاح به دنبال دارد و نسل آينده را به لجن ميکشاند و اسلام را هم از بين ميبرد. همانطور که ديديم در لبنان، با اسلام چه کردند ! پس ما ميجنگيم، و بايد بجنگيم و چارهاي جز انتخاب اين راه نداريم؛ تا ظهور آقا امام زمان(عج)...
منابع
درس گفتار يازدهم
سردار رشيد اسلام؛ شهيد محمدابراهيم همت
سخنراني براي يگانهاي تحت امر سپاه ۱۱ قدر، چهار روز پيش از آغاز عمليات والفجر مقدماتي
از كتاب بـه روايـت هـمّـت
درس ـ گفتـارهاي مـــــعلّـم بسيـجي
شهيد محمّدابراهيم همّت
۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲
پژوهش و نگارش:
حسين بهزاد ـ گلعلي بابايي
پاورقي:
۱ـ محمّد انورسادات؛ رئيسجمهور مصر ـ از شهريور ۱۳۴۹ تا پاييز ۱۳۶۰ ـ که در بهار سال ۱۳۵۸ قرارداد صلح با رژيم اشغالگر قدس را در کمپ ديويد آمريکا امضاء کرد. وي سرانجام روز پانزدهم مهر ۱۳۶۰ در جريان رژهي نظامي سالگرد جنگ اکتبر، توسط تني چند از اعضاي گروه سَلَفي "جهاد"؛ به رهبري دکتر ايمن الظواهري ـ سرکردهي فعلي گروه القاعده ـ مورد سوء قصد قرار گرفت و کشته شد.
۱ـ جهت اطلاع بيشتر از روند همگرايي بنيصدر و منافقين، ر.ک به: جلد دوّم از مجموعهي ۳ جلدي "مجاهدين خلق؛ از پيدايي تا فرجام" (۱۳۸۴ ـ ۱۳۴۴)، به کوشش جمعي از پژوهشگران، مؤسسهي مطالعات و پژوهشهاي سياسي، چاپ پنجم، تهران، بهار ۱۳۸۹.
۱ـ شهيد همّت اشاره دارد به مذاکرات سازش بين مقامات دولت وقت لبنان و رژيم صهيونيستي، که در همان ايّام با ميانجيگري فيليپ حبيب؛ فرستاده ويژهي ريگان رئيسجمهور آمريکا در بيروت برگزار ميشد و سرانجام به عقد معاهدهي ننگين صلح ميان دولت دست نشاندهي امين جميل با اسرائيل در بهار سال ۱۳۶۲ منجر گرديد. اين معاهده، بعدها بر اثر مقاومت ملّت لبنان و خصوصاً علماي شيعهي حامي جنبش حزبالله، لغو شد.